ترجمه مقاله

شلال

لغت‌نامه دهخدا

شلال . [ش ِ / ش َ ] (اِ) آجیده ٔ درشت . بخیه ٔ درشت . (ناظم الاطباء). || نوعی دوختن که در آن دو طرف پارچه را بر هم نهند و کوکهای خرد و ریز بر آن زنند؛ بطوری که دو روی آن مشابه باشد، بر خلاف بخیه که دو روی آن مشابهت ندارد. (فرهنگ فارسی معین ). بشک . دوختن جامه را دورادور. آجیده (نوعی بخیه ). دوختن تنک تر از کوک و گشاده تر از بخیه . (یادداشت مؤلف ) :
هر جامه بود لایق چیزی به دوختن
کتان به درز بخیه و کاسر شلال یافت .

نظام قاری .


- شلال دوزی ؛ بخیه دوزی . دوختن جامه را با بخیه های گشاد. (یادداشت مؤلف ).
|| هر چیز ریشه مانند آویخته از جایی . (ناظم الاطباء). || به صورت صفت برای افزارهای برنده (مانند کارد و تیغ دلاکی و شمشیر و غیره ) که بالای لبه ٔ آن نازک شده و در نتیجه بسهولت تیز میشود و برندگی خود را دیر ازدست میدهد استعمال میشود، گویند: این تیغ رنده را با چرخ سمباده خوب شلالش کردم . (فرهنگ لغات عامیانه ). || گاه نیز به عنوان صفت تیر (تیر شلال ) به معنی تیر نوک تیز و برنده و فرورونده برمی آید. (فرهنگ لغات عامیانه ).
- شلال عقب سر کسی افتادن ؛ ظاهراً به معنی بسرعت کسی را تعقیب کردن است . (فرهنگ لغات عامیانه ).
- شلال وار کاری را کردن ؛ در کار برش داشتن و بسرعت و چالاکی آنرا انجام دادن و این دو استعمال اخیربا معنی اصلی شلال کاملاً مناسبت دارد. شاید بخیه را نیز که شلال می گویند بدین علت است که بسرعت زده میشود. (از فرهنگ لغات عامیانه ).
ترجمه مقاله