bustدیکشنری انگلیسی به فارسیسینه بند، مجسمه نیم تنه، سینه، مجسمه، بالاتنه، ترکیدگی، انفجار، ورشکست شدن، خرد گشتن، ورشکست کردن، بیچاره کردن