measureدیکشنری انگلیسی به فارسیاندازه گرفتن، اندازه، اقدام، مقیاس، میزان، مقدار، پیمانه، واحد، تدبیر، حد، پایه، درجه، وزن شعر، بحر، سنجیدن، پیمانه کردن، اندازه نشان دادن، اندازه داشتن، پیمودن، در امدن