sortدیکشنری انگلیسی به فارسیمرتب سازی، نوع، گونه، جور، قسم، طرز، طبقه، رقم، جور کردن، طبقه بندی کردن، دسته دسته کردن، جور درامدن، پیوستن، دمساز شدن