stringsدیکشنری انگلیسی به فارسیرشته های، رشته، ریسمان، نخ، سیم، سلسله، زه، ردیف، قطار، دراز، عقد، رشته کردن، به نخ کشیدن، بصف کردن، زهدار کردن، نخ کردن، زه انداختن به، کشیدن