ترجمه مقاله

تسمه

فرهنگ فارسی معین

(تَ مِ) (اِ.) بند چرمی که بدان چیزی را بندند. ؛ ~ از گُردة کسی کشیدن الف - کارهای پرمشقت به کسی تحمیل کردن . 2 - کسی را مرعوب کردن .
ترجمه مقاله