ترجمه مقاله

دست

فرهنگ فارسی معین

(دَ) [ په . ] (اِ.) 1 - عضوی از بدن انسان از شانه تا سر انگشتان . 2 - مسند. 3 - قاعده ، روش . 4 - واحدی برای شمارش اقلامی مانند: لباس ، فنجان . 5 - نوبت ، دفعه . 6 - توانایی ، قدرت . 7 - دسته ، جناح ، لشکر. ؛ ~ به بغل تعظیم کردن ، کرنش نمودن . ؛ ~ُ پا چلفتی کنایه از: بی عرضه ، نالایق ، بی دست و پا. ؛ ~ از پا درازتر کنایه از: بی نصیب ، ناموفق ، ناکام . ؛~ از پا خطا نکردن کنایه از: هیچ کار ناشایستی نکردن . ؛ ~ به سیاه و سفید نزدن کنایه از: هیچ کاری نکردن . ؛~ داشتن دخالت داشتن . ؛~. ~ کردن طول دادن ، بی مورد کش دادن . ؛~ کج دزد. ؛~ زدن الف - با دست لمس کردن . ب - اقدام کردن .
ترجمه مقاله