ترجمه مقاله

کمر

فرهنگ فارسی معین

(کَ مَ) [ په . ] (اِ.) 1 - میان ، پشت . 2 - آنچه بر میان بندند. 3 - میانه و وسط کوه . ؛ ~ کاری را شکستن کنایه از: بخش مهمی از آن کار را انجام دادن . ؛ ~راست کردن تجدید قوا کردن ، دوباره نیرو گرفتن .
ترجمه مقاله