آشکار
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: نحوۀ ارتباط
نمایان، اظهرمنالشمس، جلوهگر، بدیهی، باین، بارز، مشهود، مرئی، پیدا، روشن، فاش، مبیّن، مبرهن، بیّن، هویدا، پدید، عیان، پدیدار، مکشوف، محسوس، متبلور، متجلی
رُک، صریح، بیپرده، علنی▼
یقین
مکشوفه، کشفشده
علن، ظاهری