ترجمه مقاله

ثبات دادن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: تغییر کردن، قراردادن، پابرجا کردن، پایا ساختن، پایدار کردن، دائمی کردن، ثابت کردن، استوار کردن، به‌حالت موازنه درآوردن، بنیاد نهادن، نهادینه کردن، تشکیل دادن، تداوم بخشیدن، ابدی کردن نگاه داشتن، بازداشتن، شمع زدن، محکم بستن، حائل کردن، نصب کردن، الصاق کردن، نگاه داشتن، حمل کردن به‌راه انداختن، بر سنگ نوشتن، تنفیذ کردن، قانونی کردن، معتبر شناختن، الزام‌آور کردن، تصویب کردن، صحه گذاشتن (نهادن) بر(به، روی) چیزی، صحه گذاشتن ابقاکردن، نگاه داشتن، حفظ کردن، محکم کردن گره زدن تعادل چیزی را حفظ کردن، مهار کردن، متعادل کردن، موازنه کردن، یکسان کردن، مساوی کردن
ترجمه مقاله