جنگکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کردن، جنگیدن، مبارزه کردن سربازی رفتن، بهخدمت اجباری رفتن، به جنگ رفتن، بهارتش پیوستن هجومبردن، تاختن، یورش بردن، مصمم بودن، دفاع کردن