خودداری کردن
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: ارادۀ اجتماعی عام
کردن، خودرا محدود کردن، استفاده نکردن، ترک استفاده کردن، پرهیزگار بودن، پرهیزیدن
طفره رفتن، بهانه آوردن، اجتناب کردن
محدود شدن، پا[ی]بند شدن، اسیر یا گرفتار شدن
دم (لب) فروبستن، فروخوردن، خوردن، ساکت شدن ◄ ساکت بودن