درسختی بودن
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی)
فتادن، خودرا باختن، مضطرب شدن، کلافه شدن، دستپاچه شدن، سراسیمه شدن، آلودۀ کسی(چیزی) بودن(شدن)، امروز را فردا کردن، اسیر یا گرفتار شدن، پا[ی]بند شدن، دچار چیزی بودن، دستخوش چیزی بودن، گریبانگیر بودن، دستوپنجه نرم کردن، گرفتار بودن، دچار شدن، بهسختی افتادن، تجربه کردن، روبرو شدن، مبارزه کردن
بااحتیاط حرکت کردن، با آزمون وخطا جلورفتن، معین نبودن
آفتاب خوردن