ترجمه مقاله

ردّکردن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: اختیار فردی؛ عام ، نپذیرفتن، امتناع کردن، تأیید (قبول)نکردن، حذف کردن، نخواستن، پشت‌پا زدن، مردود دانستن، تصویب نکردن، ابرو بالاانداختن، مشروط کردن، تقبیح کردن، محکوم کردن راه ندادن، معاف کردن، بیرون گذاشتن، به‌رسمیت نشناختن، قبولنداشتن، مستثنی کردن صرفنظر کردن، صحبت آنرا نکردن، طرد کردن، نفی کردن، ازخود سلب کردن، منکر شدن، انکار کردن، شک کردن فسخ کردن، به‌هم زدن، جر زدن، لغو کردن منصرف شدن، تغییر عقیده دادن مجاب کردن باطل کردن، بطلان چیزی‌راثابت کردن، شکست دادن رأی منفیدادن ◄ رأی دادن افشاکردن دور انداختن، ترک استفادهکردن، استفاده نکردن مصلحت ندانستن ◄ مصلحت نبودن حذف کردن، کنار گذاشتن، انداختن، ازقلمانداختن، توجه نکردن مخالفت کردن، قبول نداشتن گزینش کردن، دستچینکردن، عزل کردن بی‌اعتنایی کردن، بی‌ادب بودن، دیگری را تحویلنگرفتن، استقبال نکردن عار داشتن، دون شأن خود دانستن، دماغ خودرا بالا گرفتن، خوار شمردن، قابل ندانستن، مسخرهکردن
ترجمه مقاله