صاف بودن
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: شکل
صاف بودن، صافی، روانی، لیزی، همواری [
مستقیم 249]
صافکردن: تسطیح، اتو، ساب، پرداخت، صیقل، بادگیری
اسفالت
چیز صاف: آیینه، آبساب، موزاییک، چیز افقی [◄ حالت افقی 216]
نرمی
خلوص، سادگی
پوشش
[≠ صافی ◄ جداکننده، چیز سوراخدار، اسفنج 263]