غافل
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: شرایط و عَمَلِ شهود
، بیاحتياط، بیفكر، بیدقت، بیتوجه، بیاعتنا، حواسپرت، سرگرم، سبکسر
لاابالی، بىمبالات، بىقيد، لاقید، وظیفهنشناس
ندانمکار، فراموشکار
نامواظب، نامراقب، بیمطالعه، ناآماده
نپخته [◄ نارس (کال) 670]
حذرکننده [◄ فراری 620]
بیخیال، مبهوت، بیتفاوت، بیملاحظه، بیپروا
تعللکن، بیعار، بیکار، سست، گشاد، تنبل، بیحال، خوابآلود
مسامحهکار، آسانگیر، سهلانگار، سادهاندیش، نرمشکننده
دراشتباه
سطحی [◄ کمعمق 212]
کر، کور، خوابآلود
باری بههرجهت، شلخته، نامرتب، نامنظم، نامیزان
ناشی، غیرماهر، دستوپاچلفتی
بازنده (درمانده)، ناموفق، شکستخورده
بیبندوبار، تاریکدل، گمراه، لامذهب
بیملاحظه، بیادب