ترجمه مقاله

مغشوش کردن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: نظم وش کردن، به‌هم ریختن، آشفتهکردن، آشفتن، ازشکل انداختن، بدشکل کردن، تکان دادن، حرکت دادن به‌هم ریختن اوضاع، مداخله کردن، مانع شدن گم کردن، درجای عوضی گذاشتن، اشتباهی گذاشتن بدقواره کردن، تاب دادن، از شکلطبیعی خارج کردن جنباندن، بهم زدن، متلاطم کردن جابه‌جا کردن پس‌وپیش کردن، وارونه کردن بلوا راه انداختن، انقلاب کردن مختل کردن، آشفتن بدموقع کاری را کردن آسیب زدن افکار دیگری را مغشوش کردن ◄ کلافه کردن▼ بی‌نظم شدن
ترجمه مقاله