ترجمه مقاله

منصرف کردن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: اختیار فردی؛ عام منصرف کردن، برحذر داشتن، بازداشتن، اخطار دادن، اعتراض کردن منع کردن، تهدید کردن، مرعوب کردن، ترساندن به‌راه دیگرهدایت کردن، راندن، بردن، منحرف کردن ترک عادت دادن مانع حرکت شدن، بازداشتکردن مانع شدن، مقاومت کردن، وادار به عقب‌نشینی کردن اکراه داشتن، میل نداشتن دست گرفتن، سَر جنباندن، لب گزیدن، عتاب کردن رد کردن، اثبات خلاف کردن، باطل کردن تزلزل ایجاد کردن، شک دردلش انداختن، به‌شکانداختن، دچار شک و تردید کردن، شک ایجاد کردن آب پاکی بر دست کسی ریختن، دلسرد کردن، مأیوس کردن، افسرده کردن تعدیل کردن، تسکین دادن، ملایم کردن رام کردن، آرام کردن، ساکت کردن، سرکوب کردن، فرونشاندن، خفه کردن، عقب نشاندن، برگرداندن، پس زدن تقبیح کردن، توبیخ کردن (ازخواب غفلت) بیدار کردن مغایر بودن
ترجمه مقاله