ناقص
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: کمیت
ص، ناکامل، نارسا، افتاده، نادیده گرفتهشده، جاافتاده، دارایازقلم افتادگی، محذوف
تکمیلنشده▼
معیوب، خراب، بدونکمال ◄ ناقص، کم آورده
لُخت، تجهیزنشده
کوتاه [فاصله]
جزئی، بخشی، پاره- < پارهوقت>
تکهتکه، پریده، شکسته
ساقطشده
ناراضیکننده
فرسوده
اندک، مختصر، خلاصه، سطحی، سَبُک، بیبرکت، توخالی، پوک
معلول، علیل، چلاق، شل، لنگ، افلیج، عاجز، پابریده
بدون┄، بی┄ (بیدست)، یکچشم، یکپا
آسیبدیده، مقطوعالنسل
نیمه┄، (∊نیمهماهر، نیمههادی،...)
تعمیرنشده، واگذارده [عدمنگهداری]