نگهدارینکردن
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: مناسبات ملکی
نگهدارینکردن، برکنار کردن، منتقل کردن، واگذار کردن، فروختن
راندن، ازخود راندن، جداشدن، طلاق دادن
ترک کردن (گفتن)، رها کردن، تسلیم کردن، دادن
ازدستدادن
غفلت کردن، بیتوجه بودن
گسستن، رها کردن، مرخص کردن، دست برداشتن، کنترل نکردن، آزاد کردن
سست شدن، کنترل را ازدست دادن، ول کردن، گشودن، باز کردن، بُریدن، پاره کردن
دل کندن، دست کشیدن، کنارهگیری کردن، استعفا دادن
پس دادن، لغو کردن
ترک (عادت) کردن
انداختن، استفاده نکردن، ترک استفاده کردن
معاف کردن
چکه کردن، رد کردن، پس دادن، ترشح کردن، بازبودن
برگرداندن، عودت دادن
بدون چیزی سرکردن، صرفنظر کردن
پاس دادن، حواله دادن
نگه نداشتن، اسراف کردن، بیحساب خرج کردن، برباد دادن، ولخرجی کردن
پابرجانبودن، نقض عهد کردن، تغییر عقیده دادن
کنار گذاشتن، جایگزین کردن
دورانداختن، اخراج کردن، بازنشسته کردن، طرد کردن
تخلیه کردن