تسفیهلغتنامه دهخداتسفیه . [ ت َ ه ْ ] (ع مص ) سفیه خواندن . (زوزنی ). بی خرد خواندن . (مجمل اللغة). نسبت نادانی کردن به سوی کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نادان و سفیه خواندن . (آنندراج ). به سفاهت منسوب کردن کسی را. (اقرب الموارد) (از المنجد). || نادان گردانیدن کسی را. (منتهی الارب )
تشفیةلغتنامه دهخداتشفیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) سودمند گردیدن . || افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تسفعلغتنامه دهخداتسفع. [ ت َ س َف ْ ف ُ ] (ع مص ) گرم شدن به آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): اتیتنی فی غداة قِرَّة و انا اتسفع بالنار. (اقرب الموارد).
تسفهلغتنامه دهخداتسفه . [ ت َ س َف ْ ف ُه ْ ] (ع مص )سفاهت شنوانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || جنبانیدن باد درخت را. (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). کج و سایه دار گردیدن باد شاخها را و جنبانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقر
تسفیحلغتنامه دهخداتسفیح . [ ت َ] (ع مص ) کار بیهوده کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تسفیعلغتنامه دهخداتسفیع. [ ت َ ] (ع مص ) سوختن آتش و باد گرم روی را و رنگ گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
مسفهلغتنامه دهخدامسفه . [ م ُ س َف ْ ف ِه ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسفیه . آن که نادان گرداند یا نسبت نادانی کندبسوی کسی . (از منتهی الارب ). و رجوع به تسفیه شود.
سیوطیلغتنامه دهخداسیوطی . [ س ُ ] (اِخ ) (849 - 911 هَ . ق .) عبدالرحمن ابی بکر ملقب به جلال الدین ، ادیب ، حافظ، مورخ ، و از اجله ٔ علمای اسلامی است . بسال 849 هَ . ق . در قاهره متولد شد و در