عمومیتلغتنامه دهخداعمومیت . [ ع ُ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) شمول . وفور. کثرت . کلیت . (ناظم الاطباء).
امومتلغتنامه دهخداامومت . [ اُ مو م َ ] (ع مص ) مادر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). مادری کردن . (مصادر زوزنی ). مادر گشتن . (ناظم الاطباء). مادری و مادر بودن . (آنندراج ). ماکنت اُمّاً فاممت امومة؛ نبودی مادر و مادر گردیدی یا مادری کردی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) .
universalityدیکشنری انگلیسی به فارسیجهانی بودن، فراگیری، کلیت، عمومیت، جامعیت، عام گرایی، عموم، اصل عمومیت
تعمیمفرهنگ مترادف و متضاد۱. شمول، عمومیت، فراگیر، کلیت تخصیص ≠ تجوید ۲. فراگیر کردن، عمومیت دادن ≠ تخصیص