چنارلغتنامه دهخداچنار. [ چ َ / چ ِ ] (اِ) درختی باشد مشهور. (برهان ). درختی معروف که شعرا برگ بکف دست پنجه گشاده تشبیه کرده اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). درختی که بار ندارد و برگ او را به پنجه تشبیه کنند. (شرفنامه ٔ منیری ). درختی باشد بسیار کلان ، که برگش بشک
چنارلغتنامه دهخداچنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلمکان بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد که در 42 هزارگزی باختر گلمکان واقع است . دامنه و هوایش معتدل است و 242 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات و بنشن . شغل اهالی زراعت و راه
چنارلغتنامه دهخداچنار. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گازه ٔ بخش پاپی شهرستان خرم آباد که در 24 هزارگزی شمال باختری سپیددشت و 18 هزارگزی باختر ایستگاه بیشه واقع است . کوهستانی و معتدل است و 120
چنارلغتنامه دهخداچنار. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از آبادیها که خالصه ٔ دیوانی است و در میان دره در دست راست جاده ٔ اسدآباد به کنگاور واقع شده است . این آبادی اشجار زیاد دارد و امامزاده ای هم نزدیک آن میباشد. (از مرآت البلدان ج 4 ص <span class="
چنارلغتنامه دهخداچنار. [ چ ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از قرای بلوک آباده ٔ فارس میباشد. (ازمرآت البلدان ج 5 ص 272). در فرهنگ جغرافیایی آمده است : یکی از دهستانهای دوازده گانه ٔ بخش مرکزی شهرستان آباده که از شمال
رگههای نسبتاً همژنnear isogenic linesواژههای مصوب فرهنگستاندو یا چند رگۀ حاصل از خودگشنیهای تکراری، از نسل ششم به بعد
ارتباطات میداننزدیکnear field communicationواژههای مصوب فرهنگستانارتباطات کوتاهبُرد بیسیم و بدون تماس که در آن با استفاده از میدانهای الکتریکی میداننزدیک یا میدانهای الکترومغناطیسی میداننزدیک، ترابرد اطلاعات انجام میشود اختـ . اَرمیک NFC
همشنوی انتهای نزدیکnear-end crosstalkواژههای مصوب فرهنگستانمیزان همشنوی اندازهگیریشده در انتهای نزدیک مدار گیرنده هنگامیکه نشانک ارسالی از انتهای نزدیک خط فرستاده شده باشد اختـ . هان NEXT متـ . همشنوی معکوسreverse crosstalk همشنوی پسسو backward crosstalk
خوانشگر ارتباطات میداننزدیکnear field communication readerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که با استفاده از فنّاوری ارتباطات میداننزدیک دادهها را میفرستد و دریافت میکند اختـ . اَرمیکخوان NFC reader
چناربنلغتنامه دهخداچناربن . [چ ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره طقان بخش بهشهر شهرستان ساری که در 21 هزارگزی باختر بهشهر واقع است . هوایش معتدل است و 150 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔنکا. محصولش برنج ، غلات ، پنبه ، صیفی و مرک
چنارانلغتنامه دهخداچناران . [ چ ِ ] (اِخ ) (چنار). دهی است جزء دهستان سیاهرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند که در 13 هزارگزی باختر دماوند و 500 گزی جنوب راه شوسه ٔ رودهن به فیروزکوه واقع است .کوهستانی و سردسیر است و <span class="hl
چنارانلغتنامه دهخداچناران . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که در 18 هزارگزی خاور نیشابور واقع است . جلگه و معتدل است و 35 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات . شغل اهالی زراعت و کارگری وراهش م
چنارانلغتنامه دهخداچناران . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنارشهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر که در 12 هزارگزی شمال خاوری بردسکن بر سر راه مالرو عمومی بردسکن به ریوش واقع است . جلگه ای است با هوای گرمسیری و10 تن سکنه دارد. (از فرهن
چنارانلغتنامه دهخداچناران . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش مراوه ٔ شهرستان گنبدقابوس است که در 2 هزارگزی جنوب مراوه تپه ، کنار راه فرعی قرناوه واقع است . محلی کوهستانی با هوایی معتدل است و 1315 تن سکنه دارد. آبش از چشمه
چنار و کدولغتنامه دهخداچنار و کدو. [ چ َ / چ ِ رُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از تباین و عدم تناسب دو چیز یا دو شخص . کنایه از اختلاف و مباینتی که میان دو چیز یا دو شخص نامتناسب در صورت یا معنی وجود دارد.- امثال : <span clas
چنار و منارلغتنامه دهخداچنار و منار. [ چ َ / چ ِ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کلمه ای است که در دشنام غلیظ و ستم شدید استعمال کنند، یعنی چنار و منار در بتر جای فلان و فلان . و نیز میگویند که چنار دادم و منار دادم . (آنندراج ) : صبا بگ
چناربنلغتنامه دهخداچناربن . [چ ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره طقان بخش بهشهر شهرستان ساری که در 21 هزارگزی باختر بهشهر واقع است . هوایش معتدل است و 150 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔنکا. محصولش برنج ، غلات ، پنبه ، صیفی و مرک
چناران بیگلرخانلغتنامه دهخداچناران بیگلرخان . [ چ ِن ِ ب َ ل َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: ده کوچکی است در هشت فرسخ ونیمی مغرب نهاوند که به سبب نزدیکی به لرستان خالی از سکنه مانده ولی استعداد دو سه جفت گاو زراعت دارد و دارای مقداری زمین جنگلی میباشدو از چشمه ٔ کوچکی که در اینجاست کمی آب جاری است
چناران بیگمیرزاخانلغتنامه دهخداچناران بیگمیرزاخان . [ چ ِ ن ِ ب َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: آبادی کوچکی است که وضع طبیعی آن مانند «چناران بیگلرخان » است و تا آنجا نیم فرسنگ فاصله دارد. این آبادی محل دو سه زوج عوامل است و دارای جنگل میباشد. در اینجا زراعت نمیشود لیکن بسبب داشتن مراتع خوب گاهی ایلات
دره چنارلغتنامه دهخدادره چنار. [ دَرْ رَ چ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان ساوه . واقع در 27هزارگزی جنوب باختری ساوه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
دره چنارلغتنامه دهخدادره چنار. [ دَرْ رَ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر. واقع در 27 هزارگزی جنوب شهر ملایر و 15هزارگزی خاور راه شوسه ٔ ملایر به بروجرد، با 598 تن سکنه . آب آن ا
دشت چنارلغتنامه دهخدادشت چنار. [ دَ چ ِ ](اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 375 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات وصیفی جات و چغندر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
چشمه چنارلغتنامه دهخداچشمه چنار.[ چ َ م َ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز که در 118 هزارگزی جنوب خاوری کلات واقعاست . دره ای سردسیر است و 89 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و ذرت . شغل اهالی زراعت
چشمه چنارلغتنامه دهخداچشمه چنار.[ چ َ م َ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 16 هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 4 هزارگزی شمال راه مالرو بافت واقع است .محلی است کوهستانی و سردسیر و <span class="h