گرایندهلغتنامه دهخداگراینده . [ گ َ / گ ِ ی َ دَ / دِ ] (نف ) مایل . متمایل : فزاینده ٔ نام و تخت قبادگراینده ٔ تاج و شمشیر و داد. فردوسی .اگر مهربان باشد او بر پدر<b
پیرایندهلغتنامه دهخداپیراینده . [ را ی َ دَ / دِ ](نف ) زینت دهنده . که چیزی را از چیزی بجهت خوش آیندگی کم کند همچون سرتراش و باغبان ، برخلاف مشاطه . (آنندراج ) (برهان ). پیرایش کننده . آراینده . آراسته کننده .
چرانیدهلغتنامه دهخداچرانیده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) چرانده . چرانده شده . بچرا برده شده . || علف و گیاهی که ستوران آنرا چریده اند. || (نف ) چراننده و شبان . (ناظم الاطباء). رجوع به چرانده شود.
چراندهلغتنامه دهخداچرانده . [ چ َ دَ / دِ] (نف ) شبان و چوپان و چراننده . (ناظم الاطباء). || (ن مف ) چرانیده شده . چراشده . خورده شده . گیاه و علفی که چرانده شده باشد. رجوع به چرانیده شود.
چروندهلغتنامه دهخداچرونده . [ چ َرْ وَ دَ / دِ ] (اِ) فانوس و مانند آن باشد که محافظت چراغ از باد کند. (برهان )(انجمن آرا) (آنندراج ). چیزی که چراغ را در آن نهندتا باد او را فروننشاند. (از جهانگیری ). قسمی از فانوس که چراغ را از باد و جز آن حفظ میکند. (ناظم الا
روندهلغتنامه دهخدارونده . [ رَ وَ دَ ] (اِخ ) دهی از بخش کرج شهرستان تهران .سکنه 107 تن . آب آن از قنات و رود گردان . محصول عمده ٔ آنجا غلات و بنشن و صیفی و چغندر و انگور و لبنیات . راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1</spa
عیسی گرایلغتنامه دهخداعیسی گرای . [ سا گ َ / گ ِ ] (نف مرکب ) عیسی گراینده . گراینده به عیسی . میل کننده به عیسی . بجانب عیسی متمایل شونده : پاره کن این پرده ٔ عیسی گرای تا پر عیسیت بروید ز پای .نظامی .
شکم وارفرهنگ فارسی عمیدبهقدر یک شکم؛ بهاندازۀ یک خوراک: ◻︎ چرا از پی یک شکموار نان / گراینده باید به هر سو عنان (نظامی: ۱۰۹۶).
شادی گرایفرهنگ فارسی عمیدگراینده به شادی و نشاط؛ اهل عیش و عشرت: ◻︎ بخفتند شادان دو شادیگرای / جوانمرد هزمان بجستی ز جای (فردوسی: ۵/۳۳).