آرتلغتنامه دهخداآرت . [ رَ ](اِ) نام پرنده ای . || مِرفَق . آرنج . آرج .وارن . بندگاه ساعد و بازو. آرن . رونکک و بعید نیست که به این معنی مصحف آرن باشد. و رجوع به آرج شود.
آرد گندم سختhard wheat flourواژههای مصوب فرهنگستانآرد گندم تهیهشده از گندم سخت که در مقایسه با گندم نرم، پروتئین بیشتری دارد
آرتابازلغتنامه دهخداآرتاباز. (اِخ ) نام سپهدار دارای سوم که پس از دارا از جانب اسکندر چترپت باختر و بلخ گردید. || نام چندین پادشاه ارمینیه . و رجوع به ارته باذ شود.
آرتاکزرسسلغتنامه دهخداآرتاکزرسس . [ ک ِ زِ س ِ ] (اِخ ) نامی که یونانیان به اردشیر درازدست داده اند.
آرجلغتنامه دهخداآرج . [ رَ ] (اِ) آرنج . آرنگ . آرن . وارن . رونکک . مرفق . آرَت . || نام پرنده ای . (برهان ). و رجوع به آرت شود.
ارت شیرالغتنامه دهخداارت شیرا. [ اَ ت َ ] (اِخ ) اَرت َشیرَ. نام اردشیر در پارسی باستان . (ایران باستان ص 1550).
آرتابازلغتنامه دهخداآرتاباز. (اِخ ) نام سپهدار دارای سوم که پس از دارا از جانب اسکندر چترپت باختر و بلخ گردید. || نام چندین پادشاه ارمینیه . و رجوع به ارته باذ شود.
آرتاکزرسسلغتنامه دهخداآرتاکزرسس . [ ک ِ زِ س ِ ] (اِخ ) نامی که یونانیان به اردشیر درازدست داده اند.
آرتقلغتنامه دهخداآرتق . [ ت ِ ] (اِخ ) نام ایستگاهی در حدود ایران و روس که از آب گلریز آبیاری می شود.
پلوآرتلغتنامه دهخداپلوآرت . [ پْلو / پ ُ رِ ] (اِخ ) مرکز بخشی از ایالت کت دو نور در شهرستان لانیون دارای 2502 تن سکنه و راه آهن .