آستمالواژهنامه آزادنام روستایی در شهرستان ورزقان در استان آذربایجان شرقی،از دو قسمت آس +تمل تشکیل شده است و به معنای اساس و خواستگاه قوم آس
اشتماللغتنامه دهخدااشتمال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در خود پیچیدن جامه را. (منتهی الارب ). جامه را در خود پیچیدن و آن را به دور تمام بدن بستن چنانکه دست از آن خارج نشود و آن اشتمال صماء است . (از اقرب الموارد). || اشتمال امری بر کسی یا چیزی ؛ احاطه کردن امر او را. (از اقرب الموارد). دراز گرفت او را
استمالدیکشنری عربی به فارسیجلب كرد , متقاعد كرد , كسب كرد , جذب كرد , خواهش كرد , خواست , دعوت كرد , نرم كرد (كسى را) , دلجويى كرد
اشتمالفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فراگرفتن ، دربرداشتن . 2 - (اِمص .) فراگرفتگی ، احاطه . ج . اشتمالات .