حسمانلغتنامه دهخداحسمان . [ح َ ] (اِخ ) ابن طغاةبن نوشروان بن بهرام چوبین است . مستوفی گوید: وی پدر سامان خدا میباشد که او پدر خاندان سامانیان بوده است . ولیکن گردیزی این نام را حامتان (خامتا)بن نوش بن طمغاسب بنی شاول بن بهرام چوبین نوشته است . (از حاشیه ٔ مجمل التواریخ و القصص ص <span class="
آسمانلغتنامه دهخداآسمان . [ س ْ / س ِ ] (اِ) چرخ . سماء. سما. فلک . اثیر. ام النجوم . سپهر. گنبد. گردون . گرزمان . خضراء. خضرا. میناء. عجوز. جرباء. رقیع. ضاحیه . جربةالنجوم . و آن بعقیده ٔ قدماء هفت باشد. مقابل زمین : اخترانند آسمان
استفتاحفرهنگ فارسی عمید۱. به دنبال پیروزی بودن؛ فتح خواستن.۲. باز کردن؛ گشودن.۳. آغاز کردن.۴. (اسم) پانزدهم ماه رجب. Δ در روایات آمده است که در این روز درهای آسمان باز است.
مُّنْهَمِرٍفرهنگ واژگان قرآنبسيار فراوان و ريزان (از" همر " به معناي ريختن اشک و باران به شدت ، و انهمار به معناي انصباب و روان شدن است و فتح آسمان به آبي منهمر و روان در عبارت "فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ ﭐلسَّمَاءِ بِمَاءٍ مُّنْهَمِرٍ " کنايهاي است تمثيلي از شدت ريختن آب و جريان متوالي باران ، گويي باران در پشت آسمان انبار شده ، و
اصحاءلغتنامه دهخدااصحاء. [ اِ ] (ع مص ) اصحاء سَکْران ؛ هشیار شدن مست از مستی . (منتهی الارب ). بهوش آمدن مست و مشتاق . (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || اصحاء آسمان ؛ گشاده و بی ابر شدن و پریشان و متفرق گردیدن از وی ابر. (منتهی الارب ). صاف شدن آسمان . باز شدن هوا. اصحاء روز وآسمان ؛ رفتن اب
باز شدنلغتنامه دهخداباز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضد بسته شدن . گشایش یافتن . مفتوح شدن : بروی خود در طماع باز نتوان کردچو باز شد، به درشتی فراز نتوان کرد. سعدی (از ارمغان آصفی ).- باز شدن آسمان ؛ گشاده شدن
بازلغتنامه دهخداباز. (ق ) تکرار و معاودت چنانکه گویند باز بگو یعنی مکرر بگو و باز چه میگوید یعنی دیگرچه میگوید. (برهان ). تکرار و معاودت کاری . (غیاث ). دیگر. (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (رشیدی ). رجعت . (شرفنامه ٔ منیری ). معاودت . (فرهنگ سروری ) (رشیدی ). بازگشت و تکرار و معاودت و ا
آسمانلغتنامه دهخداآسمان . [ س ْ / س ِ ] (اِ) چرخ . سماء. سما. فلک . اثیر. ام النجوم . سپهر. گنبد. گردون . گرزمان . خضراء. خضرا. میناء. عجوز. جرباء. رقیع. ضاحیه . جربةالنجوم . و آن بعقیده ٔ قدماء هفت باشد. مقابل زمین : اخترانند آسمان
آسمانلغتنامه دهخداآسمان . [ س ْ / س ِ ](اِ) نام روز بیست وهفتم یا بیست وپنجم و بعضی بیست وششم گفته اند از هر ماه فارسی . و در این روز نیک است بسفر دور شدن و نشاید هیچ کار دیگر کردن : مه بهمن و آسمان روز بودکه فالم بدین نامه پیرو
آسمانفرهنگ فارسی عمید۱. (نجوم) فضای بیپایان و نیلگون که بالای سر ما دیده میشود. رنگ آبی آن، رنگ هوایی است که کرۀ زمین را احاطه کرده است.۲. (نجوم) فضایی که ستارگان و کهکشانها در آن قرار دارند.۳. سقف بنا.۴. نیروهایی ماوراءالطبیعه که بر سرنوشت انسان تاثیر میگذارند؛ سپهر؛ گردون؛ فلک.۵. [قدیمی] رو
دم آسمانلغتنامه دهخدادم آسمان . [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه ٔ بخش مرکزی شهرستان گلپایگان . سکنه ٔ آن 141 تن . آب از قنات و چاه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
چم آسمانلغتنامه دهخداچم آسمان . [ چ َ ](اِخ ) دهی از دهستان ایدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 26 هزارگزی جنوب باختری فلاورجان به گردنه سرخ واقع است . کوهستانی و معتدل است و 125 تن سکنه دارد. آبش از قنات و زاینده رود. محصول
دادر آسمانلغتنامه دهخدادادر آسمان . [ دَ رِ ] (اِخ ) خداوند تعالی . (آنندراج ). دادرام . || (اِ مرکب ) نام عیدی است . (آنندراج ).
چراغ آسمانلغتنامه دهخداچراغ آسمان . [ چ َ / چ ِ غ ِ س ْ / س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغ آسمانی . کنایه از آفتاب . (آنندراج ). آفتاب . (ناظم الاطباء). چراغ جهانتاب .چراغ سپهر. چراغ جهان . چراغ عالم افروز :</sp
خط آسمانلغتنامه دهخداخط آسمان . [ خ َطْ طِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبیکه ؛ راه ستاره ها که مسیر آنها در آسمان است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به حبیکه در این لغت نامه شود.