آسیب و شیبلغتنامه دهخداآسیب و شیب . [ ب ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دلواپسی . اضطراب . تشویش . رنج . تعب : بلشکرگه خویش بازآمدندبرِ پهلوانان فراز آمدندهمه شب بخواب اندر آسیب و شیب ز پیکارشان دل شده ناشکیب . فردوسی .چنین است گیتی پر
ایستاپشتة هوادهیشدهaerated static pile, ASPواژههای مصوب فرهنگستاننـوعی روش هوادهی واداشته (forced aeration) در فرایند پوسش که در آن از طریق لولههای مشبک واقع در زیر پشته، با یک دمنده، هوا را از درون پشته عبور میدهند
ناشکیبلغتنامه دهخداناشکیب . [ ش ِ ] (ص مرکب ) بی صبر. بی قرار. (آنندراج ). بی صبر. بی حوصله . درمانده . بی تحمل . (ناظم الاطباء). بی شکیب . ناشکیبا. نابردبار. بی تاب . مضطرب و جوشان و خروشان : همه شب به خواب اندر آسیب و شیب ز پیکارشان دل شده ناشکیب . <p class
شیبلغتنامه دهخداشیب . (اِ) مقابل بالا. (برهان ). ضد فراز که بلند است . (فرهنگ خطی ). نشیب . مقابل فراز. شیو. (رشیدی ) (انجمن آرا). انحدار. حدور.هبوط. سرازیری . پستی . (یادداشت مؤلف ) : شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب فرزند آدمی بتو اندر به شیب و تیب . <p
آسیبلغتنامه دهخداآسیب . (اِ) زخم . کوب . ضرب : به آسیب پا و بزانو و دست همی مردم افکند چون پیل مست . عنصری . || صدمه . کوس . کوست . عیب و نقص یا شکستگی که از زخم و ضرب پیدا آید : همان گرد بررفت مانند دود
آسیبفرهنگ فارسی عمید۱. هر عیب، نقص، یا جراحت که به سبب عاملی مانند ضربه ایجاد میشود؛ صدمه.۲. تماس؛ سایش.
آسیبدیکشنری فارسی به انگلیسیblight, damage, dent, disadvantage, disservice, harm, hurt, ill, impairment, injury, mischief, patho-, prejudice, punishment, suffering, violence
آسیبفرهنگ مترادف و متضاد۱. آفت، بلا ۲. آزار، خدشه، زخم، صدمه، ضرب، گزند، لطمه ۳. عیب، نقص ۴. خسارت، خسران، زیان، ضرر
آسیبلغتنامه دهخداآسیب . (اِ) زخم . کوب . ضرب : به آسیب پا و بزانو و دست همی مردم افکند چون پیل مست . عنصری . || صدمه . کوس . کوست . عیب و نقص یا شکستگی که از زخم و ضرب پیدا آید : همان گرد بررفت مانند دود
آسیبفرهنگ فارسی عمید۱. هر عیب، نقص، یا جراحت که به سبب عاملی مانند ضربه ایجاد میشود؛ صدمه.۲. تماس؛ سایش.
دگرآسیبamensalواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گونهای که در دگرآسیبی تأثیر نمیپذیرد، اما به گونة دیگر آسیب میرساند