آغازگر هرزdegenerate primerواژههای مصوب فرهنگستانیکی از چند آغازگر مورداستفاده در تکثیر منطقههایی از دِنا که توالی کامل آن شناختهشده نیست
آغازگرفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه کاری را شروع کند؛ آغازکننده.۲. (ورزش) در اسبدوانی، کسی که فرمان حرکت به سوارکاران میدهد.
آغازگرفرهنگ فارسی معین(گَ) (ص فا.) 1 - آغاز کننده . 2 - در اصطلاح اسب دوانی ، کسی که فرمان حرکت می دهد.
آغازگرفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه کاری را شروع کند؛ آغازکننده.۲. (ورزش) در اسبدوانی، کسی که فرمان حرکت به سوارکاران میدهد.
آغازگرفرهنگ فارسی معین(گَ) (ص فا.) 1 - آغاز کننده . 2 - در اصطلاح اسب دوانی ، کسی که فرمان حرکت می دهد.
آغازگرفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه کاری را شروع کند؛ آغازکننده.۲. (ورزش) در اسبدوانی، کسی که فرمان حرکت به سوارکاران میدهد.
آغازگرفرهنگ فارسی معین(گَ) (ص فا.) 1 - آغاز کننده . 2 - در اصطلاح اسب دوانی ، کسی که فرمان حرکت می دهد.