آغازگر 3primer 1واژههای مصوب فرهنگستانتوالی کوتاهی از رِنا که نقطۀ شروع همتاسازی دِنا را تعیین میکند
آغازگرفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه کاری را شروع کند؛ آغازکننده.۲. (ورزش) در اسبدوانی، کسی که فرمان حرکت به سوارکاران میدهد.
آغازگرفرهنگ فارسی معین(گَ) (ص فا.) 1 - آغاز کننده . 2 - در اصطلاح اسب دوانی ، کسی که فرمان حرکت می دهد.
آغازگرفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه کاری را شروع کند؛ آغازکننده.۲. (ورزش) در اسبدوانی، کسی که فرمان حرکت به سوارکاران میدهد.
آغازگرفرهنگ فارسی معین(گَ) (ص فا.) 1 - آغاز کننده . 2 - در اصطلاح اسب دوانی ، کسی که فرمان حرکت می دهد.
آغازگرفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه کاری را شروع کند؛ آغازکننده.۲. (ورزش) در اسبدوانی، کسی که فرمان حرکت به سوارکاران میدهد.
آغازگرفرهنگ فارسی معین(گَ) (ص فا.) 1 - آغاز کننده . 2 - در اصطلاح اسب دوانی ، کسی که فرمان حرکت می دهد.