آمپر ـ دورampere-turn, amp-turnواژههای مصوب فرهنگستانیکایی در دستگاه بینالمللی یکاها برای نیروی محرک مغناطیسی در مدار بسته، برابر با نیروی محرکی که جریان یک آمپر در هر دور حلقۀ پیچۀ رسانا تولید میکند
چکشhammerواژههای مصوب فرهنگستان1. بخشی از سازوکار پیانو که به سیمها ضربه میزند 2. نوعی کوبه که برای نواختن بر برخی سازهای کوبهای به کار میرود
آمپرفرهنگ فارسی معین(پِ) [ فر. ] ( اِ.) واحدی برای اندازه - گیری شدت جریان برق . ؛ ~ کسی بالا رفتن کنایه از: خشمگین شدن وی .
آمپرفرهنگ فارسی معین(پِ) [ فر. ] ( اِ.) واحدی برای اندازه - گیری شدت جریان برق . ؛ ~ کسی بالا رفتن کنایه از: خشمگین شدن وی .
قاعدۀ آمپرAmpere's ruleواژههای مصوب فرهنگستانقاعدهای که به موجب آن اگر ناظری در جهت جریان الکتریکی حرکت کند، جهت خطوط میدان مغناطیسی را پادساعتگَرد خواهد یافت