آوردخواهلغتنامه دهخداآوردخواه . [ وَ خوا / خا ] (نف مرکب ) جنگجوی : که از ما یکی را به آوردگاه فرستی برِ ترک آوردخواه . فردوسی .نگه کن که بااو به آوردگاه توانی شدن زآن پس آوردخواه .<p class="au
آوردخواهفرهنگ فارسی عمید۱. جنگجو؛ جنگاور: ◻︎ به شبگیر چون من به آوردگاه / روم پیش آن ترک آوردخواه (فردوسی: ۲/۱۷۸ حاشیه).۲. دلیر.
قالسلغتنامه دهخداقالس . [ ل ِ ] (ع ص ) آنکه طعام و یا شراب از شکم بدهان آوردخواه بیرون ریزد و یا باز فروبرد. (ناظم الاطباء).
آوردجوفرهنگ فارسی عمیدجنگجو؛ جنگاور؛ آوردخواه: ◻︎ جهان گشت پرگُرد آوردجوی / ز خون خاست در جای ناورد، جوی (اسدی: لغتنامه: آوردجوی).