فرهنگ فارسی عمید
۱. طریق؛ روش: ◻︎ چنین است آیین گردندهدهر / گهی نوش بار آورد،گاه زهر (فردوسی: ۸/۵۱).۲. [قدیمی] رسم و عادت؛ سنت: ◻︎ نباید به رسم بد آیین نهاد / که گویند لعنت بر آن کاین نهاد (سعدی۱: ۷۱).۳. نظم و قاعده.۴. کیش؛ مذهب.۵. [قدیمی] زیب؛ زینت؛ آرایش.⟨ آیین جمشید: (موسیقی) ی