پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
زبانهای هستهپایانhead-last languages, head-final languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در انتهای آن قرار میگیرد
نقشههای چونساختas-built drawings, as-builts, record drawingsواژههای مصوب فرهنگستاننقشههایی که پیمانکار پس از پایان کار و مطابق با اجرای واقعی کار تهیه میکند
رملدیکشنری عربی به فارسیماسه , شن , ريگ , شن کرانه دريا , شن پاشيدن , سنباده زدن , شن مال يا ريگمال کردن
sandدیکشنری انگلیسی به فارسیشن، ماسه، ریگ، شن کرانه دریا، سنباده زدن، شن پاشیدن، شن مال یا ریگمال کردن
sandsدیکشنری انگلیسی به فارسیماسه ها، ماسه، شن، ریگ، شن کرانه دریا، سنباده زدن، شن پاشیدن، شن مال یا ریگمال کردن
آیلغتنامه دهخداآی . (صوت ) صوتی است نشانه ٔ ضجرت از درد: آی دلم . آی سرم . || نشانه ٔ حسرت و دریغ : آی دریغا که خردمند راباشد فرزند و خردمند نی . رودکی .|| (حرف ندا) حرف ندا و خطاب ، چون اِی ! || (فعل امر) امر از آمدن <span class
آیفرهنگ فارسی عمید۱. برای اظهار درد به کار میرود: آی سرم.۲. (حرف ندا) برای مخاطب ساختن به کار میرود: آی بچه! چه کار میکنی؟.۳. برای دعوت به کار میرود: آی بستنی.۴. برای بیان افسوس و حسرت به کار میرود: آی دریغ، آی دریغا.۵. برای هشدار به کار میرود: آی! با کی بودی؟.
درآیلغتنامه دهخدادرآی . [ دَ ] (فعل امر) امر بر درآمدن یعنی بدرون آی . (از برهان ) (جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به درآمدن شود.- برای و درای ؛ برو بیا.- || کنایه از شکوه و جلال و هیمنه و خدم و حشم : اگر به عهد منندی و در زم
دشواربرآیلغتنامه دهخدادشواربرآی . [ دُش ْ ب َ ] (ن مف مرکب ) جایی که برآمدن بر آن دشوار باشد: صعود، عقبة؛ بالای دشواربرآی . (دهار). کؤود؛ عقبه ٔ دشواربرآی . (دهار).
دفآیلغتنامه دهخدادفآی . [ دَف ْ ] (ع ص ) مؤنث دفآن ، یعنی زن جامه ٔ گرم پوشیده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زن خیمه نشین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مؤنث أدفاء است یعنی زنی که کاهلش بر سینه اش مشرف و خمیده باشد. (از اقرب الموارد). زن کوژپشت . (ناظم الاطباء).
دنآیلغتنامه دهخدادنآی . [ دَن ْ ] (ع ص ) مؤنث اَدْنی ̍ (ادنا). زن گوژپشت . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
رفت و آیلغتنامه دهخدارفت و آی . [ رَ ت ُ ] (اِ مرکب ) اختلاف . (یادداشت مؤلف ). رفت و آمد. (تحفه ٔ اهل بخارا). رجوع به رفت و آمد شود.