أخْفَقَدیکشنری عربی به فارسیکست خورد , توفيق نيافت , نافرجام ماند , ناکام شد , موفق نشد , ناتمام ماند , نيمه کاره ماند , بي نتيجه ماند , به ثمر ننشست , نقش برآب شد
اخفاقلغتنامه دهخدااخفاق . [ اِ ] (ع مص ) بی مراد بازگشتن جوینده . (منتهی الارب ). بی نیل مراد بازگشتن . دست از پا درازتر آمدن . || غزا کردن مرد و غنیمت نیافتن . تهی دست ماندن غازی از غنیمت و صیاد از صید و خداوند حاجت از مراد. (تاج المصادر بیهقی ). || بال زدن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ). بال زدن
إخفاقٌدیکشنری عربی به فارسیبن بست , شکست , نافرجامي , ناکامي , عدم توفيق , نيمه تمام ماندن , عدم موفقيت
اخفاقفرهنگ فارسی معین( اِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بی مراد بازگشتن جوینده ، مأیوس شدن . 2 - غزا کردن و غنیمت نیافتن .