پابندلغتنامه دهخداپابند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) آنچه بر پای دواب بندند. نوار یا طنابی که بر مچ ستور بندند وبه میخ استوار کنند. شکال . رِساغ . رِصاغ . || بندی که بر پای مجرم نهند. پاوَند. || (ن مف مرکب ) مقید و گرفتار. پای بند. مقابل مجرّد. - پابند چیزی بودن ؛ بدان تعلق
پابندفرهنگ فارسی عمید۱. ریسمانی که با آن پای حیوان، اسیر، یا مجرم را ببندند.۲. (صفت مفعولی) [مجاز] مقید؛ گرفتار.۳. (صفت مفعولی) [مجاز] کسی که به کاری یا شخصی علاقهمند باشد.۴. [قدیمی] بَخو؛ قید.⟨ پابند شدن: (مصدر لازم)۱. مقید شدن؛ گرفتار شدن.۲. [مجاز] عاشق شدن.
پابندrail fastener, fastener, rail clipواژههای مصوب فرهنگستانابزاری فنری برای محکم کردن پایۀ ریل بر روی زینچه یا ریلبند
چگونهلغتنامه دهخداچگونه . [ چ ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) کلمه ٔ استفهام است . (از آنندراج ). بطور استفهام استعمال میشود یعنی از چه نوع و در چه وضع و در چه حالت و چه طور. (ناظم الاطباء). به چگونه . به چه طور. به چه طرز. چسان . به چه نحو. به کدام سان . چون
مانندهلغتنامه دهخداماننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) شبیه و مشابه . (ناظم الاطباء). افاده ٔ معنی تشبیه کند. (آنندراج ). شباهت دارنده . شبه . شبیه . نظیر. مانند. مانا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : میغ ماننده ٔ پنبه است وورا باد، نداف
مثلثهلغتنامه دهخدامثلثه . [ م ُ ث َل ْ ل َ ث َ / ث ِ ] (از ع ، ص ، اِ) مأخوذ از تازی ،سه تایی و سه گوشه . (ناظم الاطباء). سه گوشه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از مثلثات چهارگانه مصطلحه ٔمنجمین است . (آنندراج ). در نزد منجمان هر سه برجی از بروج دوازده گا
دریابندلغتنامه دهخدادریابند. [ دَرْ ب َ ] (اِمرکب ) به معنی سنار و آن تنک آبی را گویند از دریا که تهش نمایان باشد و گل داشته باشد تا کشتی بر آن بند شود و بایستد و نگذرد. (آنندراج ). || بندر و کشتی گاه . (ناظم الاطباء). || کارخانه ای که در آن کشتیها را تعمیر می کنند. (ناظم الاطباء).
شیدابندلغتنامه دهخداشیدابند. [ ش َ / ش ِ ب َ ] (نف مرکب ) بندکننده ٔ شیدا. دیوانه بند : چون بدین گفته رفت روزی چندشیده را خواند شاه شیدابند.نظامی .
رضابندلغتنامه دهخدارضابند. [ رِ ب َ ] (اِخ ) گویا نام موضعی است به ماوراءالنهر. (یادداشت مؤلف ) : ز بس بزرگی از روی صحت نسبت به خواب دید ترا قاضی رضابندی .سوزنی .
کلوابندلغتنامه دهخداکلوابند. [ ک َل ْ ب َ ] (نف مرکب ) چینی بند زن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلوا و کلوایی شود.
کوژابندلغتنامه دهخداکوژابند. [ ب َ ] (اِ) کوژانوک . پره ٔ کلیدان در. پره ٔ کلیدان . فَراشه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل بعد شود.