لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحواری مکنی به ابوالحسن .از جمله ٔ اجله ٔ مشایخ شام . جنید درباره ٔ او گفت : احمدبن ابی الحواری ریحانةالشام . وی مرید ابوسلیمان دارانی بود. و صحبت سفیان بن عیینه و مروان بن معاویة القاری دریافته بود. از وی می آید که گفت : الدنیا مزبلة مجمع الک