اتحادیهدیکشنری فارسی به انگلیسیalliance, combination, combine, confederacy, federation, league, syndicate, trade, union
اتحادیهفرهنگ فارسی معین(اِ تِّ یُِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - انجمن ، هر انجمنی که اهدافی مشترک داشته باشد. 2 - تشکیلات صنفی برای حمایت از حقوق شغل و حرفة مشخص .
اتحادیۀ اروپاEuropean Unionواژههای مصوب فرهنگستاننهادی متشکل از تعدادی از کشورهای اروپایی با هدف یکپارچگی اقتصادی و توسعۀ اجتماعی و درنهایت یکپارچگی سیاسی میان آنها
اتحادیۀ اروپاEuropean Unionواژههای مصوب فرهنگستاننهادی متشکل از تعدادی از کشورهای اروپایی با هدف یکپارچگی اقتصادی و توسعۀ اجتماعی و درنهایت یکپارچگی سیاسی میان آنها
اتحادیۀ صنفیtrade union 1, labour union 1واژههای مصوب فرهنگستانسازمانی از کارکنان و صنعتگران یک حرفۀ خاص یا حرفههای مرتبط با هم که با هدف چانهزنی جمعی برای بهبود سطح دستمزدها و شرایط کار و کاهش ساعت کار و ارتفای امنیت شغلی تشکیل میشود متـ . اتحادیه 1 syndicate, union 1
اتحادیۀ کارگریlabour union 2, trade union 2واژههای مصوب فرهنگستانسازمانی متشکل از دستمزدبگیران و حقوقبگیران که با هدف کمک و حمایت متقابل و چانهزنی جمعی با کارفرمایان تشکیل میشود متـ . اتحادیه 2 union 2