tradeدیکشنری انگلیسی به فارسیتجارت، بازرگانی، داد و ستد، پیشه، مبادله کالا، سوداگری، کسب، شغل، حرفه، کاسبی، امد و رفت، ازار، سودا، سرگرمی، معامله کردن، مبادله کردن، تجارت کردن با، داد و ستد کردن
اتحادیۀ صنفیtrade union 1, labour union 1واژههای مصوب فرهنگستانسازمانی از کارکنان و صنعتگران یک حرفۀ خاص یا حرفههای مرتبط با هم که با هدف چانهزنی جمعی برای بهبود سطح دستمزدها و شرایط کار و کاهش ساعت کار و ارتفای امنیت شغلی تشکیل میشود متـ . اتحادیه 1 syndicate, union 1
اتحادیهدیکشنری فارسی به انگلیسیalliance, combination, combine, confederacy, federation, league, syndicate, trade, union
tradeدیکشنری انگلیسی به فارسیتجارت، بازرگانی، داد و ستد، پیشه، مبادله کالا، سوداگری، کسب، شغل، حرفه، کاسبی، امد و رفت، ازار، سودا، سرگرمی، معامله کردن، مبادله کردن، تجارت کردن با، داد و ستد کردن
tradeدیکشنری انگلیسی به فارسیتجارت، بازرگانی، داد و ستد، پیشه، مبادله کالا، سوداگری، کسب، شغل، حرفه، کاسبی، امد و رفت، ازار، سودا، سرگرمی، معامله کردن، مبادله کردن، تجارت کردن با، داد و ستد کردن