اجتناب ناپذیر

برابر پارسی

پیشگیری ناپذیر، دوری ناپذیر، پرهیزناپذیر، ناگزیر،گزیرستن

جست‌وجوی دقیق

اجتناب ناپذیر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

ineluctable, inevitable, necessity, unavoidable, fatally

اجتناب ناپذیر

دیکشنری فارسی به عربی

مستحيل التجنب

اجتناب ناپذیر

فرهنگ سره

پیشگیری ناپذیر، دوری ناپذیر، پرهیزناپذیر، ناگزیر،گزیرستن

اجتناب ناپذیر

دیکشنری فارسی به ترکی

kaçınılmaz

جست‌وجوی هم‌آوا

اجتناب

لغت‌نامه دهخدا

اجتناب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) احتراز. پرهیز. پرهیز کردن . پرهیزیدن . دور شدن . (منتهی الارب ). دوری جستن . تجنب . تجانب . دوری . کناره کردن . گریختن از : مانا جناب بستی با منعمان دهرزین روی باشد از همگان اجتناب تو. مسعودسعد.

اجتناب

فرهنگ فارسی عمید

دوری کردن؛ پرهیز کردن.

اجتناب

avoidance

واژه‌های مصوب فرهنگستان

سازوکاری دفاعی که در آن، فرد از آنچه یادآور موارد ناگوار باشد، دوری می‏کند

اجتناب

دیکشنری فارسی به عربی

تجنب

اجتناب

دیکشنری فارسی به انگلیسی

elusion, evasion

جست‌وجوی مشابه

اجتناب ناپذیرانه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

fatally

اجتناب ناپذیری

دیکشنری فارسی به انگلیسی

inevitability

به طور اجتناب ناپذیری

دیکشنری فارسی به انگلیسی

inevitably

جست‌وجوی متن

avoidant

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اجتناب ناپذیر

avoidless

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اجتناب ناپذیر

avouchable

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اجتناب ناپذیر است

unavoidability

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اجتناب ناپذیر بودن

unenvied

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اجتناب ناپذیر

جست‌وجوی هم‌آغاز

اجتناب

لغت‌نامه دهخدا

اجتناب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) احتراز. پرهیز. پرهیز کردن . پرهیزیدن . دور شدن . (منتهی الارب ). دوری جستن . تجنب . تجانب . دوری . کناره کردن . گریختن از : مانا جناب بستی با منعمان دهرزین روی باشد از همگان اجتناب تو. مسعودسعد.

اجتناب

فرهنگ فارسی عمید

دوری کردن؛ پرهیز کردن.

اجتناب

avoidance

واژه‌های مصوب فرهنگستان

سازوکاری دفاعی که در آن، فرد از آنچه یادآور موارد ناگوار باشد، دوری می‏کند

اجتناب

دیکشنری فارسی به عربی

تجنب

اجتناب

دیکشنری فارسی به انگلیسی

elusion, evasion

جست‌وجوی هم‌قافیه

اجتناب

لغت‌نامه دهخدا

اجتناب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) احتراز. پرهیز. پرهیز کردن . پرهیزیدن . دور شدن . (منتهی الارب ). دوری جستن . تجنب . تجانب . دوری . کناره کردن . گریختن از : مانا جناب بستی با منعمان دهرزین روی باشد از همگان اجتناب تو. مسعودسعد.

اجتناب

فرهنگ فارسی عمید

دوری کردن؛ پرهیز کردن.

اجتناب

avoidance

واژه‌های مصوب فرهنگستان

سازوکاری دفاعی که در آن، فرد از آنچه یادآور موارد ناگوار باشد، دوری می‏کند

اجتناب

دیکشنری فارسی به عربی

تجنب

آدم مورد اجتناب

دیکشنری فارسی به انگلیسی

bête noire

ترجمه مقاله