اختتامیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ختتامی، نهایی، پایانی، تکمیلکننده، اختتامیه، تمام منتهی، انجامیده، انجامشده، منجرشده، رسیده، کامل مختومه، ختمشده، انجامین، منقضی، سپری، بهانتهارسیده ◄ گذشته
اختتاملغتنامه دهخدااختتام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بپایان بردن . آخر کردن ِ کاری . فرجامیدن . ختم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مؤید الفضلاء). مقابل افتتاح . || (اِ) پایان . ختم . آخر کار. (مؤید الفضلاء).
جمعشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت جمعشده، افزوده شده، اضافی، خارجی تکمیلکننده، اختتامی امدادی، کمکی، یاور
پایانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم پایانی، نهایی، آخری، غایی، اختتامی اختتامیه، انتهایی، آخری، آخرین، واپسین، بازپسین، پسین، پشتی مختومه، ختمشده، انجامین، منقضی، سپری، بهانتهارسیده ◄ گذشته قاطع