ادفانلغتنامه دهخداادفان . [ اِدْ دِ ] (ع مص ) پوشیده و پنهان کردن چیزی را. || گریختن ، چنانکه بنده یا گریختن وی پیش از رسیدن بشهری که فروخته شود در آن . || انباشتن چاه و غیره . || انباشته شدن چاه و غیر آن .
هدفونفرهنگ فارسی معین(هِ فُ) [ انگ . ] (اِ.) یک جفت گوشی که با اتصال آن به دستگاه صوتی یا تصویری ، صدا به طور مستقیم و بدون پخش شدن در فضا دریافت شود، دوگوشی . (فره ).
ادفندیکشنری عربی به فارسیبخاک سپردن , دفن کردن , از نظر پوشاندن , زيرخاک کردن , مقبره ساختن , در خاک نهادن , مدفون ساختن , در قبر نهادن , زير خاک پوشاندن
مدفنلغتنامه دهخدامدفن . [ م ُدْ دَ ف ِ ] (ع ص ) پوشاننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادفان . رجوع به ادفان شود. || بنده ای که پنهان شود از آقای خود بخصوص از ترس فروختن . (ناظم الاطباء). رجوع به ادفان و نیز رجوع به دفون شود.
دفنلغتنامه دهخدادفن . [ دَ ] (ع ص ) گمنام بیقدر: رجل دفن ؛ مرد گمنام و بی قدر. (منتهی الارب ). خامل و گمنام . (از اقرب الموارد). || مدفون و دفن شده . ج ، أدفان . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || آبشخور و منهل دفن شده و انباشته شده . (از ذیل اقرب الموارد از تاج و لسان ). || زمین دفن شده و
دفینلغتنامه دهخدادفین . [ دَ ] (ع ص ) پنهان . (منتهی الارب ). زیر خاک کرده . (دهار). مدفون . (اقرب الموارد). در خاک کرده . در خاک نهان کرده . ج ، أدفان ،دُفَناء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : با بندگان و کهتران از آسمان گوید سخن آنکس که او را ده درم باشد به
گریختنلغتنامه دهخداگریختن . [گ ُ ت َ ] (مص ) پهلوی ویرختن (از ویرچ ) (فرار کردن )از ایرانی باستان وی + ریک از رئک «بارتولمه 1479« »نیبرگ ص 244». فرار کردن . بسرعت دور شدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرار. (آنندراج ). دررفتن . به
پنهانلغتنامه دهخداپنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . د