اذلهلغتنامه دهخدااذله . [ اَ ذِل ْ ل َ ] (ع ص ،اِ) ج ِ ذلول . نرم شوندگان . || نرم دلان . || ج ِ ذلیل . خوارشدگان . خواران . ذلیل شدگان .
حدیلةلغتنامه دهخداحدیلة. [ ح ُ دَ ل َ ] (اِخ ) نام شهری به یمن بنام قبیله ٔ ذی حدیلة. و ابی بن کعب از این قبیله است . و بعضی گویند نام محله ای است به مدینه . (معجم البلدان ).
حدیلةلغتنامه دهخداحدیلة. [ ح ُ دَ ل َ ] (اِخ ) بنت مالک بن زید مناةبن حبیب . مادر معاویةبن عمروبن مالک نجاری خزرجی عدنانی است . از مادران معروف عرب جاهلی است و بنوحدیلة بدو منسوبند و ابی ّبن کعب صحابی قاری از ایشان است . (معجم البلدان ) (عقد الفریدج 3 ص <span
آذلهواژهنامه آزاد āzela (آذِلَه ) پهن خشک گاو که برای سوخت استفاده می شود ... آذله وُرچین ā.vorčin کنایه از شخصی که از روی فقر پهن های خشک شده را جمع آوری می کند ...
ذلیلفرهنگ فارسی معین(ذَ) [ ع . ] (ص .) خوار، زبون . ج . اَذِلاّ ء یا اَذِلّه . ؛ ~ مرده دشنامی است کسان را.
ذلوللغتنامه دهخداذلول . [ ذَ ] (ع ص ) رام . (مهذب الاسماء)(دهار). منقاد. نرم . مطیع. مُذلَّلَة در عمل . کارکشته . کارشکسته . (ابوالفتوح رازی ). آسان . آهسته . آرام . فرهخته . (مهذب الاسماء). مقابل صعب . سرکش . تور: القران ذلول ذو وجوه فاحملوه علی احسن الوجوه . || سحاب ذلول ؛ ابر بی برق و رعد.
شاذلهلغتنامه دهخداشاذله . [ ذَ ل َ ] (اِخ ) شادله .دیهی است به مغرب . (منتهی الارب ). به نوشته ٔ شعرانی دیهی از افریقیه . (ریحانة الادب ). از محال تونس . (شدالازار چ قزوینی ، حاشیه ٔ ص 474). رجوع به شادله شود.