پاچکلغتنامه دهخداپاچک . [ چ َ ] (اِ) سرگین خشک شده ٔ گاو. سرگین گاو که بدست پهن و خشک کنند سوختن را. غوشاک . غوشا. تپاله .
پاچکلغتنامه دهخداپاچک . [ چ ِ ک ُ ] (اِخ ) فرانسوا.نقاشی اسپانیائی . مولد بسال 1571م . (978 هَ . ق .) در اشبیلیه . و وفات در سنه ٔ 1654م . (1064 هَ . ق .).<b
بازتاب عُقزنیgag reflexواژههای مصوب فرهنگستانواکنش غیرارادی نوزاد هنگامی که یک شیء سفت به بخش پسین دهان او برخورد میکند
کنش گفتاری مستقیمdirect speech act, speech actواژههای مصوب فرهنگستانگفتهای که با بیان آن کنشی همچون امر یا تهدید یا ترغیب محقق میشود متـ . کنش گفتاری speech act
نمایش تکپردهone-act play, one-act dramaواژههای مصوب فرهنگستاناثر نمایشی کوتاهی که تنها یک پرده دارد
غوشاکلغتنامه دهخداغوشاک . (اِ) محوطه و چاردیواری باشد که شبها گاوان و گوسفندان و چارپایان دیگر در آنجا بسر برند. (برهان قاطع). غوشا. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). غوشاد. غوشای . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). || سرگین خشک حیوانات . غوشا. غوشاد. غوشای . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ