ارتباط جمعیmass communicationواژههای مصوب فرهنگستانبرقراری ارتباط و انتقال اخبار و اطلاعات به تمام یا جمع کثیری از مردم در جامعه ازطریق رسانههای جمعی
ارتباطلغتنامه دهخداارتباط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رَبط. بستن . بربستن . ببستن : و در قصبه ٔ جشم او را ارتباط کردند و مدتی اورا و لشکر او را مواجب و اخراجات و علوفات مهیا داشتند و با وی اتصال مصاهرت ساختند. (از تاریخ بیهق ). بستگی . (غیاث ). بستن چیزی را با چیزی دیگر <span cl
ارتباطدیکشنری عربی به فارسیوابستگي , تعلق , ضميمه , دنبال , ضبط , حکم , دلبستگي , نامزدي , اشتغال , مشغوليت
ارتباطفرهنگ فارسی عمید۱. رابطه داشتن؛ رفتوآمد داشتن.۲. تماس برقرار کردن با کسی از طریق وسیلهای مخصوص.۳. پیوستگی؛ بستگی؛ پیوند.
ارتباطcommunicationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی برای انتقال مفاهیم در یک رابطة دوطرفه که در آن دو طرف نه تنها تبادل اطلاعات و اخبار و اندیشه و احساسات میکنند، بلکه به ادراک و زبان مشترک میرسند
وسایل ارتباط جمعیواژهنامه آزاددستگاه ها، ابزار و امکاناتی که با آن می توان با عدّه ی کثیری از مردم در مکان های مختلف، همزمان ارتباط صوتی یا تصویری برقرار کرد. از جمله، اینترنت آنلاین، تلویزیون، رادیو، ... گاهی روزنامه و مجلات را نیز به این دسته اضافه می کنند.
رسانههای جمعیmass mediaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ رسانههای ارتباط جمعی بهویژه تلویزیون و رادیو و روزنامه و شبکههای رایانهای که جمع کثیری از مخاطبان را پوشش میدهد
رسانهلغتنامه دهخدارسانه . [ رَ / رِ ن َ / ن ِ ] (اِ) وسیله ٔ رساندن .- رسانه های گروهی ؛ وسایل ارتباط جمعی مانند رادیو و تلویزیون و مطبوعات .
پخش رادیوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط یویی، صداوسیما، رسانۀجمعی، نشر، کانال یک، ... آنتن، آنتن مرکزی، بشقاب ماهواره ماهوارۀ مخابراتی امواج رادیویی، موج کوتاه، موج متوسط، ایام، افام شبکه، ارتباطجمعی، تلویزیون، تلویزیونمداربسته، ویاچاف، دستگاه نوری، وسیلۀ ضبط، امپکس آگهی تجاری انتشار، گسیل، تشعشع، الکترونیک، اعوجاج
ارتباطلغتنامه دهخداارتباط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رَبط. بستن . بربستن . ببستن : و در قصبه ٔ جشم او را ارتباط کردند و مدتی اورا و لشکر او را مواجب و اخراجات و علوفات مهیا داشتند و با وی اتصال مصاهرت ساختند. (از تاریخ بیهق ). بستگی . (غیاث ). بستن چیزی را با چیزی دیگر <span cl
ارتباطدیکشنری عربی به فارسیوابستگي , تعلق , ضميمه , دنبال , ضبط , حکم , دلبستگي , نامزدي , اشتغال , مشغوليت
ارتباطفرهنگ فارسی عمید۱. رابطه داشتن؛ رفتوآمد داشتن.۲. تماس برقرار کردن با کسی از طریق وسیلهای مخصوص.۳. پیوستگی؛ بستگی؛ پیوند.
ارتباطcommunicationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی برای انتقال مفاهیم در یک رابطة دوطرفه که در آن دو طرف نه تنها تبادل اطلاعات و اخبار و اندیشه و احساسات میکنند، بلکه به ادراک و زبان مشترک میرسند
خط ارتباطلغتنامه دهخداخط ارتباط. [ خ َطْ طِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مسیری که واسطه ٔ ارتباط یک واحد است در لشکرکشی با سایر قسمتها بخصوص مرکز فرماندهی . (یادداشت بخط مؤلف ).
ارتباطلغتنامه دهخداارتباط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رَبط. بستن . بربستن . ببستن : و در قصبه ٔ جشم او را ارتباط کردند و مدتی اورا و لشکر او را مواجب و اخراجات و علوفات مهیا داشتند و با وی اتصال مصاهرت ساختند. (از تاریخ بیهق ). بستگی . (غیاث ). بستن چیزی را با چیزی دیگر <span cl
ارتباطدیکشنری عربی به فارسیوابستگي , تعلق , ضميمه , دنبال , ضبط , حکم , دلبستگي , نامزدي , اشتغال , مشغوليت
ارتباطفرهنگ فارسی عمید۱. رابطه داشتن؛ رفتوآمد داشتن.۲. تماس برقرار کردن با کسی از طریق وسیلهای مخصوص.۳. پیوستگی؛ بستگی؛ پیوند.
خدمات هدایت ارتباطcommunication forwarding, CFواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که به کاربر امکان میدهد، براساس شرایط تعیینشده توسط مخاطب تماس، محتوای ارتباط (incoming communication) را بهطور خودکار به شمارۀ دیگری هدایت کند