اردجلغتنامه دهخدااردج . [ ] (اِ) بوته ایست که در صحراها روید و در کتاب اول پادشاهان (19:5) آمده که ایلیای نبی در زیر درخت اردجی خوابید و گاهی از اوقات در اوان جوع و قحطی شاخهای آن خورده میشود. (ایوب <span class="hl" dir="ltr"
اردیشلغتنامه دهخدااردیش . [ ] (اِخ ) موضعی است در مغولستان . رجوع به حبط ج 2 ص 8 و ص 24 (آب اردیش ) شود.
اردشلغتنامه دهخدااردش . [ اَ رَ دُ ] (اِ) نام مقدار معینی است از گناهان بزعم فارسیان . (برهان قاطع) (آنندراج ).
اردشلغتنامه دهخدااردش . [ اَ دَ ] (اِخ ) شهریست قدیم به ارمنستان و پایتخت آن . موقع وی بر کنار نهر الرس بمسافت 68 میلی جنوب شرقی اریوان و آنرا ارضاشاش والی ارمینیه ٔ کبری 187 ق . م . بنا کرد و سپس شهر بسوخت و باز بنا شد و آنگ
اردشلغتنامه دهخدااردش . [ اَ دِ ] (اِخ ) (رود...) رودیست به فرانسه بطول 112 هزارگز. منبع آن سِوِن ّ است و برود رُن ریزد.
اردشلغتنامه دهخدااردش . [ اَ دِ ] (اِخ ) ولایتی است در جنوب شرقی فرانسه . مساحت آن 2134 میل مربع و ارتفاع آن از سطح دریا 70 تا 1800 گز است ، از صادرات آن حریر نیکو و انواع حیوانات و شمع و پنی
اردجانلغتنامه دهخدااردجان . [ ] (اِخ ) نام موضعی است از مضافات شیراز. || نام دیهی است از نواحی یزد. (مؤید الفضلاء).
اردجانلغتنامه دهخدااردجان . [ اَ دَ ] (اِ) از جداول اهل نجوم است و در احکام مرقوم . (برهان قاطع). نوعی از اشکال و اسرار علم نجوم . (اداةالفضلا) (مؤید الفضلاء) (کشف اللغات ) (فرهنگ خطی میرزا) (آنندراج ).
اردجانلغتنامه دهخدااردجان . [ ] (اِخ ) نام موضعی است از مضافات شیراز. || نام دیهی است از نواحی یزد. (مؤید الفضلاء).
اردجانلغتنامه دهخدااردجان . [ اَ دَ ] (اِ) از جداول اهل نجوم است و در احکام مرقوم . (برهان قاطع). نوعی از اشکال و اسرار علم نجوم . (اداةالفضلا) (مؤید الفضلاء) (کشف اللغات ) (فرهنگ خطی میرزا) (آنندراج ).