ارزانی داشتندیکشنری فارسی به انگلیسیbequeath, bestow, contribute, endow, extend, gift, offer, proffer, rain, spare, volunteer, yield
ارزانیلغتنامه دهخداارزانی . [ اَ ](ص نسبی ) (در پهلوی : ارژانیک ) منسوب به ارزان . ارزنده . (رشیدی ) : گه ِ رفتن صفاهان داد آنراکه ارزانی است بختش صد جهان را. (ویس و رامین ).به دلی صحبت تو نیست گران چه حدیثی است بجان ارزانی .
ارجانیلغتنامه دهخداارجانی . [ اَرْ رَ / اَ رَ / اَ ] (اِخ ) ابواسحق ابراهیم بن احمدبن زید الارجانی . وی در بلاد خود از عبداﷲبن محمدبن عبدان العسکری و بمکه از ابومحمد عبدالرحمن بن محمدبن عبداﷲبن یزید المقری و بالجزیره از ابوعلی
ارجانیلغتنامه دهخداارجانی . [ اَرْ رَ / اَ رَ / اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ارجان و آن کوره ای از کور اهواز از بلاد خوزستان است و آنرا ارغان بغین نیز گویند و صاحب اسمعیل بن عباد گاهی بدان فرود می آمد و ابوبکر خوارزمی در آغاز شعر خو
ارجانیلغتنامه دهخداارجانی . [ اَرْ رَ / اَ رَ / اَ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن الحسین الأرجانی قاضی تستر. وی از افاضل عصر خویش و ملیح الشعر و رقیق الطبع بود و دیوان شعر او در آفاق مشهور است و در اصفهان از ابی بکر محمدبن احمدبن الحس
ارجانیلغتنامه دهخداارجانی . [ اَرْ رَ / اَ رَ / اَ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن القاسم بن زهیر. وی از ابوعلی محمدبن سلیمان بن علی بن ایوب المالکی البصری حدیث فراگرفت و از او ابوبکر احمدبن محمدبن عبدوس النسوی (؟) روایت دارد. (انساب سم
بارزانواژهنامه آزادارزانی داشتن، ارزانی فرمودن، عطاکردن، بخشش کردن، انعام دادن، تقریب کردن، تقدیر کردن.
ارزانیلغتنامه دهخداارزانی . [ اَ ](ص نسبی ) (در پهلوی : ارژانیک ) منسوب به ارزان . ارزنده . (رشیدی ) : گه ِ رفتن صفاهان داد آنراکه ارزانی است بختش صد جهان را. (ویس و رامین ).به دلی صحبت تو نیست گران چه حدیثی است بجان ارزانی .
ارزانیلغتنامه دهخداارزانی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ارزن که شهری است به دیاربکر. || منسوب به ارزن که موضعی است به فرسنگی از شیراز. (غیاث اللغات ). و ظاهراً محرف ارزنی است .
ارزانیفرهنگ فارسی عمید۱. ارزان بودن؛ کمبهایی.۲. عطا؛ بخشش.۳. (اسم) پیشکش.۴. (صفت نسبی، منسوب به ارزان) درخور؛ لایق؛ شایسته؛ مستحق.۵. (صفت نسبی، منسوب به ارزان) فقیر؛ درویش: ◻︎ به ارزانیان بخش هرچت هواست / که گنج تو ارزانیان را سزاست (فردوسی: ۶/۲۶۰)، ◻︎ چو بخشی به ارزانیان بخش چیز / که ایدر نمانی
ارزانیفرهنگ فارسی معین( ~.)1 - (ص نسب .) ارزنده . 2 - درخور، لایق . 3 - پیشکش . 4 - (حامص .) کم بهایی ، کم - قیمتی .
علی کارزانیلغتنامه دهخداعلی کارزانی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن منصوربن محمدبن ابی المعالی بن احمد حسینی کارزانی الاصل حائری المولد. مشهور به علی الکبیر. رجوع به علی کبیر شود.
ارزانیلغتنامه دهخداارزانی . [ اَ ](ص نسبی ) (در پهلوی : ارژانیک ) منسوب به ارزان . ارزنده . (رشیدی ) : گه ِ رفتن صفاهان داد آنراکه ارزانی است بختش صد جهان را. (ویس و رامین ).به دلی صحبت تو نیست گران چه حدیثی است بجان ارزانی .
نه ارزانیلغتنامه دهخدانه ارزانی . [ ن َ اَ ] (ص مرکب ) توانگر.دارا. مقابل ارزانی . قوی حال . غیرمستحق : به ارزانیان و نه ارزانیان درم چون ببخشی ندارد زیان .ابوشکور.
ناارزانیلغتنامه دهخداناارزانی . [ اَ ] (ص مرکب ) طالح ، مقابل صالح . ناسزا، مقابل سزا : عبداﷲبن طاهر گفتی که علم به ارزانی و ناارزانی بباید داد که علم خویشتن دارتر از آن است که با ناارزانیان قرار کند. (زین الاخبار گردیزی ). || (حامص مرکب ) گرانی . تنگی . مقابل ارزانی به مع