ازقاملغتنامه دهخداازقام . [ اِ ] (ع مص ) فروخوراندن چیزی بگلو. (تاج المصادر بیهقی ). فروخورانیدن کسی را زقوم یا عام است . (منتهی الارب ).
ازکاملغتنامه دهخداازکام . [ اِ ] (ع مص ) بازکام گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). مبتلی بزکام کردن کسی را: ازکمه اﷲ. (از منتهی الارب ).
يَعِظُکُمْفرهنگ واژگان قرآنشما را موعظه مي کند (از ماده وعظ به معناي بازداشتن و منع کردن کسي از کاري همراه با ترسانيدن.و نيز وعظ به معناي تذکر دادن است به انجام عملي خير ، به بياني که دل شنونده را براي پذيرفتن آن تذکر نرم کند)