استعددیکشنری عربی به فارسیلباس پوشيده , ملبس , شايستگي داشتن , مجهز کردن , پستاکردن , مهيا ساختن , اماده شدن , ساختن , مهيا شد , آماده شد , مجهز شد , حاضر شد
استحوذ عليدیکشنری عربی به فارسیسيطره يافت بر , مسلط شد بر , كنترل را به دست گرفت , غلبه پيدا كرد بر , فائق آمد بر , پيروز شد بر , سلطه پيدا كرد بر , چيره شد بر
اصطعادلغتنامه دهخدااصطعاد. [ اِ طِ ] (ع مص ) برآمدن . (منتهی الارب ). بالا برآمدن . (ناظم الاطباء). ارتقا. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || به کوه برآمدن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).
استحثاءلغتنامه دهخدااستحثاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خاک زدن هر یک بر روی دیگری . (منتهی الارب ).خاک پاشیدن هر یک بر روی دیگری . خاک بهم افشاندن .
استحثاثلغتنامه دهخدااستحثاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برافژولیدن بر. (از منتهی الارب ). برانگیختن بر کاری . (حبیش تفلیسی ). حث . (زوزنی ). || در شواهد ذیل از ترجمه ٔ تاریخ یمینی استحثاث بمعنی استخراج و جمعآوری آمده است : ابوعلی نسفی را به استخراج وجوه و استحثاث اموال فراداشت تا دست ظلم و مصادره دراز
سجاسلغتنامه دهخداسجاس . [ س َ ] (اِخ ) قصبه ای است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 12 هزارگزی شمال باختری قیدار و 6 هزارگزی راه مالرو عمومی . هوای آنجا سرد و دارای 1867 تن
استحثاءلغتنامه دهخدااستحثاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خاک زدن هر یک بر روی دیگری . (منتهی الارب ).خاک پاشیدن هر یک بر روی دیگری . خاک بهم افشاندن .
استحثاثلغتنامه دهخدااستحثاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برافژولیدن بر. (از منتهی الارب ). برانگیختن بر کاری . (حبیش تفلیسی ). حث . (زوزنی ). || در شواهد ذیل از ترجمه ٔ تاریخ یمینی استحثاث بمعنی استخراج و جمعآوری آمده است : ابوعلی نسفی را به استخراج وجوه و استحثاث اموال فراداشت تا دست ظلم و مصادره دراز