خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استحمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استحمام
/'estehmām/
معنی
به حمام رفتن و خود را شستن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تطهیر، تغسیل، شستشو، غسل، گرمابهرفتن
برابر فارسی
خودشوی
فعل
بن گذشته: استحمام کرد
بن حال: استحمام کن
دیکشنری
bath, bathing
-
جستوجوی دقیق
-
استحمام
واژگان مترادف و متضاد
تطهیر، تغسیل، شستشو، غسل، گرمابهرفتن
-
استحمام
فرهنگ واژههای سره
خودشوی
-
استحمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estehmām به حمام رفتن و خود را شستن.
-
استحمام
لغتنامه دهخدا
استحمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بگرمابه شدن . به آب گرم رفتن . حمام رفتن . بحمام رفتن . || غسل کردن به آب گرم ، و سپس بمعنی غسل کردن آمده است به هرآب که باشد. خود را به آب گرم شستن . خویشتن را به آب گرم بشستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بحمام غسل ک...
-
استحمام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) به حمام رفتن .
-
استحمام
دیکشنری فارسی به انگلیسی
bath, bathing
-
استحمام
دیکشنری فارسی به عربی
حمام
-
استحمام
واژهنامه آزاد
حمام کردن ،شستن
-
واژههای مشابه
-
استحمام کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
wash
-
استحمام کننده
دیکشنری فارسی به عربی
مستحم
-
استحمام کردن
دیکشنری فارسی به عربی
استحم
-
استحمام با ابر حمام
دیکشنری فارسی به انگلیسی
sponge bath
-
استحمام کردن (شعر قدیم)
دیکشنری فارسی به انگلیسی
lave
-
ساختمان برای استحمام
دیکشنری فارسی به انگلیسی
bath